به گزارش روابط عمومی ادارهکل کتابخانههای عمومی استان خراسان رضوی، محفل شعرخوانی «سید عزیز» به همت محفل ادبی رواق ادب ادارهکل کتابخانههای عمومی خراسان رضوی و مشارکت محفل شکوه خراسان، همزمان با ایام سالگرد شهادت سیدحسن نصرالله و شهیدان جبهه مقاومت، در محل کتابخانه عمومی شهید نواب صفوی مشهد برگزار شد.

در ابتدا حسین نوربخش، سرپرست ادارهکل کتابخانههای عمومی استان در جمع اعضای محافل ادبی کتابخانهها، با تأکید بر جایگاه رفیع کتابخانه بهعنوان خاستگاه اندیشه و فرهنگ، اظهار داشت: در حال حاضر، بیش از پنجاه محفل ادبی در سطح استان فعالیت دارند که در مناسبتهای ملی، مذهبی و فرهنگی از دل کتابخانهها شکل میگیرند. سیاست ادارهکل بر آن است که تمامی این برنامهها از بستر کتابخانه آغاز شود و پیام آن از همین پایگاه فرهنگی به جامعه منتقل گردد، چراکه کتابخانه کانون سخن و اندیشه است و رسالت آن انتقال فرهنگ و مفاهیم والا به نسلهای آینده است. کتابخانه، محور تداوم جریان فرهنگی جامعه است. از آغاز مسئولیت اینجانب، همواره بر این نکته تأکید شده است که هر حرکت فرهنگی باید از کتابخانه برخیزد؛ زیرا کتابخانه مکانی است که سخن را ماندگار میسازد و معنا را به نسلها میسپارد.
وی با اشاره به نقش محافل ادبی در تبیین مفاهیم مقاومت، ایثار و پایداری، تصریح کرد: در هنگامهای که جهان شاهد تحولات و چالشهای بزرگ است، نقش فرهنگ مقاومت بیش از پیش نمایان میشود. چهرههایی چون سیدحسن نصرالله، که فراتر از مرزها به عنوان نماد ایستادگی شناخته میشوند، نشان دادهاند که مقاومت نه یک جریان سیاسی، بلکه یک فرهنگ عمیق و ماندگار است که ریشه در ایمان، آگاهی و خودباوری دارد. ممکن است دشمنان با فتنهانگیزی و تحریف، شاخههایی از این درخت پُربار مقاومت را هدف قرار دهند، اما ریشه آن در بستر فرهنگ و ایمان مردمان آزاداندیش استوار است. تا زمانی که روح مقاومت در فرهنگ جامعه زنده باشد، پیروزی و سربلندی نیز تداوم خواهد داشت.
سرپرست ادارهکل کتابخانههای عمومی استان در پایان، ضمن تقدیر از تلاش اعضای محافل ادبی، از برنامهریزی برای گسترش فعالیتهای فرهنگی و ادبی خبر داد و خاطرنشان کرد: ادارهکل کتابخانههای عمومی استان بر آن است تا با تقویت پیوند میان کتابخانهها و جامعه فرهنگی، گفتمان اندیشه، ادب و مقاومت را بیش از پیش در فضای فرهنگی استان جاری سازد.
در این محفل شعرخوانی هر یک از شاعران، به خوانش اشعار خود پرداختند:

مجتبی ابوالقاسمی، دبیر محفل ادبی رواق ادب ادارهکل کتابخانههای عمومی خراسان رضوی
از غصههای شهر خبر دارد آفتاب
ققنوس دانش است که پر دارد آفتاب
در این مجاهدت که شهیدان هستهای
در خون نشستهاند خبر دارد آفتاب
از روزهای سخت گذر می کنیم ما
زیرا به حکم عشق نظر دارد آفتاب
در اوج عزت است اگر میهن عزیز
مهر از فروغ روی تو بر دارد آفتاب
دلها پر از تلالوی الله اکبر است
از صبح انتظار خبر دارد آفتاب
آرامشی به وسعت ایران سربلند
ققنوسهای سوخته پر دارد
آفتاب
از جبهههای دانش و ایران هستهای
در سینه چلچراغ سحر دارد آفتاب
بیهوده نیست گریه بسیار کودکان
داغ از هزار نرگس تر دارد آفتاب
این ذوالفقار حیدر ما ذوالفقاری است
خیبر شکن امید ظفر دارد آفتاب
وقتی میان اهل حرم شور روضه است
وقتی به خون تپیده، شرر دارد آفتاب
تا اقتدار و قله دانش رسیده است
وقتی که با تو راه سفر دارد آفتاب
خون از دل گلوله به حق الیقین رسید
خورشید وار بانگ هنر دارد آفتاب
باغ از شمیم باور احساسمان پر است
تا تیغ در میان کمر دارد آفتاب
این حس عاشقانه ی زیبا نگفتنی ست
آخر چگونه چشم ز تو بردارد آفتاب
این شعر آهوانه به امضای او رسید
وقتی که سر ز دامنت بردارد آفتاب
خورشید در تلالو ایمان هنوز هست
با حکم رهبری است که ایران هنوز هست
*******************************************************

علی اصغر شکفته، شاعر
محبوب جانان
هرکه از جان بگذرد محبوب جانان می شود
عشق تنها با زبان عاشق عنوان می شود
دل اگر رنجید از کم مهرییِ این روزگار
با فدا کاری به راه عشق جبران می شود
مصلحت وقتی که باشد در دل صحرای خشک
نطق موری درس امثال سلیمان می شود
ما به فرمان خدا گوشِ دل و جان داده ایم
هرچه تقدیر است ما را عاقبت آن می شود
ما مسلمانیم و چون عمار ها مقداد ها
باید از سر بگذرد هرکس مسلمان می شود
با پیمبر جمله بودند از مسلمانان ولی
یک نفر تنها از آن اصحاب سلمان می شود
نصرتِ حق تا که گردد یارِ نصرالله الله او
با ولایت همدل و هم عهد و پیمان می شود
غم مخور ای آن که از بیداد ظلم افسرده ای
در نهایت کاخ استبداد ویران می شود
این چنین فهمید دنیا در مسیر عمر خویش
کفر هم در انتها مغلوب ایمان می شود
********************************************************

غلامرضا غلامپور دهسرخی، شاعر
شعار حسینی امسال
با آنــکه جهان کفر جنــگ افروز است
این واقعه یک حقیقت جان سوزاست
ما امت و ملت حسـینی هسـتیم
ایران حسـین (ع) تا ابـد پــیروز است
از شهد شهادتی که همچون قند است
روی لب هر شهیدمان لبخند است
این خاک پر از سلامِ حاجـیزاده است
این ممکت یلان بیمــانند است
بود این دعایم زعمق وجود
به تکبیر و حمد و رکوع و سجود
خدایا به جاه و جلالت قسم
بِکن ریشه خاندان یهود
********************************************************

هاشم رضا زاده، شاعر
ما امید همه مردم دوران هستیم
چونکه جمهوری اسلامی ایران هستیم
مرد و زن، پیر و جوان، برگ و بر ایرانیم
تیغهی صاعقهرفتار و سبک جولانیم
نرسیده است به این مرحله ایران ارزان
ندهد گوهر ایمان خود ارزان ایران
ما شهاب۳، فلق، صاعقه، خیبرشکنیم
ما قوی پنجهتر از موشک سنگرشکنیم
تیغِ بازآمده از حنجر اسماعیلیم
در هوای زدن گردن اسراییلیم
مشت ما را گره افتاده به تکبیر قسم
زره از پشت نداریم به شمشیر قسم
ما ابابیل و شما ابرهه با لشکر فیل
ما عصاییم و شما قوم بنیاسرائیل
امتدادیم برای نفس پیر خمین
تحت فرماندهی سیدی از نسل حسین
«رهبری» را چه کسی بهتر و لایقتر از اوست؟
وعدهای داد و عمل کرد، که صادقتر از اوست؟
ای دماوندِ بلند اخترِ دوران دیده
از تو سید علی خامنهای «سان» دیده
آنچه از وعدهی حق، روح خدا میفرمود
انتقامیست که سردار سلامی فرمود
انتقام همه ی اهل رسالت با ماست
در دو دنیا شرف شمس شهادت با ماست
اندکی مانده که تا خون جگر لعل شود
با بصیرت نگذاریم که حق جعل شود
خامِ قرآن سرِ نیزه مبادا گردیم
مانده ده ضربهی شمشیر، چرا برگردیم
وعدهی صادق ۳، ختم کلام است تمام
عمر صهیون پس از این وعده تمام است تمام
********************************************************

موسی عصمتی، شاعر
گفتی مبارک است ولی فکر میکنم
سالی که حرف جنگ نباشد مبارک است
سالی که روی جلد تمام مجلهها
تصویری از تفنگ نباشد مبارک است
سالی که لولههای تفنگ درنده را
در کارخانههای جهان نیلبک کنند
سالی که در خشاب پر از تار عنکبوت
یک تیر یک فشنگ نباشد مبارک است
سالی که سبز سبز شود روزگار ما
سرشار از ستاره شود جویبار ما
سالی که در جدال نفسگیر روز و شب
آیینه زیر سنگ نباشد مبارک است
سالی پر از ترانه پر از شعر پارسی
سالی پر از حکایت شیرین شهرزاد
سالی که در خجند و نِشابور و بامیان
تیمور قصه، لنگ نباشد مبارک است
سالی که شهر همدم پروانهها شود
سالی که چشمه آینهی روستا شود
سالی که در محلهی پایین شهرها
دلهای کوچه، تنگ نباشد مبارک است
ای کاش یکنفر برساند به گوش او
اویی که از حقوق بشر حرف میزند
شاید به خود بیاید و ایمان بیاورد
سالی که حرف جنگ نباشد مبارک است
توقع نداشتم
ازشب، به غیر ماه توقع نداشتم
از ماه جز نگاه، توقع نداشتم
درنیمهراه ساز مخالف طبیعی است
از ابتدای راه توقع نداشتم
از کاه انتظار ندارم ولی رفیق
از نسل کوه کاه توقع نداشتم
"از او که گرد شهر همی گشت با چراغ"
هرروز اشتباه توقع نداشتم
از شعر و از ترانه و از قاف قافیه
گودال و پرتگاه توقع نداشتم
گنجشک زخم خوردهی دشتم که از زمین
یک بوته سرپناه توقع نداشتم
خطهای سرنوشت خودم را که سبز بود
اینقدرها سیاه توقع نداشتم
دردم شبی بدون ستارهست؛ از خدا
قرصی به غیر ماه توقع نداشتم
********************************************************

حامد رحمانی، شاعر
نخواست بر جگرش جای زخم مین باشد
نخواست خاطر آیینه ها حزین باشد
صدای نعره توپ، آسمان و بغض و خشاب
روا نبود که او تا ابد چنین باشد
بریده شد سر هر نخل ایستاده ی شهر
که شهد خنده به لب های سرزمین باشد
چقدر سرب و فشنگ عمق سینه را بوسید
که جای خردل تند عطر یاسمین باشد
ملاک روشنیِ قلب سنگ و تیره ی ماست
وگرنه اسب شهادت همیشه زین باشد
گواه حال من اشک است و آستین پر ازاوست
گواه عاشق صادق در آستین باشد
********************************************************

هدیه ارجمند، شاعر
تامرگ باشهید شدن ناامید شد
رقصید خون غیرت مردان و عیدشد
این نفس شاعرانه طفل حماسه ام
قربانی مبارک عیدسعیدشد
باراه ورسم پاک هوای نگاهشان
روی سیاه دفترقلبم سفید شد
حالاهمای شعر سعادت نشسته است
بربال قطعه ی غزلی که سپیدشد
افتاده ترهرآنکه سرافزارترشده ست
مجنون ازعشق اوست که لرزیدوبیدشد
وقتی قدم به سنگرعزت گذاشتی
خوشنودازتوآنکه تورا آفریدشد
تا در سکوت و شب بشناسیم راه را
هجده هزار کوچه به نام شهید شد
********************************************************

زهرا حاجی پور، شاعر
ترک خورد از مصیبت سینه هر سیب در لبنان
کشیده چادر غم آسمان بر صورت جولان
بریزید از حوالی جنون چون نقل موشک را
که دارد رنگ خون در حجلهها پیراهن مردان
از این عمامههای لالهگون دیدیم روشن شد
مسیر قدس با انا فتحنا از دل قرآن
مرا از گردباد حادثه هرگز نترسانید
بلنداست از دل الله اکبر های من طوفان
صدا می آید از خاکستر پیراهن زیتون
زمین می گوید از شط العرب این درد را گریان:
تو را در قاب می خواهند ای تصویر بی تکرار
قدم بگذار بر چشمم بده این بهت را پایان
نخواهد برد سیل داس ها محراب مسجد را
شکفته تا سر گلدسته هایش نرگس ایمان
نخواهد کرد باور مرگ یوسف را کسی آری
اگرچه جامه ای خونین برد شمعون سوی کنعان
بگو بیت الغزل ها را اگر چه یک به یک کشتید
غزل می جوشد از هر قطعه ی باقی در این دیوان
شده چشمان دریا سرخ از داغ خبر اما
مخورغم! ای برادر چون تورا نوح است کشتیبان
شهادت میدهد هر نخل بی سر در دل تاریخ
ترک خورده است روزی سینه ی هرسیب در لبنان







ارسال نظر