به گزارش روابط عمومی اداره کل کتابخانه های عمومی فارس، ویژهبرنامه سراسری «شهید قدس» روز چهارشنبه ۱۳ دی ماه همزمان با چهارمین سالگرد شهادت سردار سپهبد حاج قاسم سلیمانی در شیراز برگزار شد. در این نشست که به صورت مجازی و همزمان با سراسر کشور برگزار شد، غلامرضا کافی، استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه شیراز و دبیرمحفل ادبی قند پارسی؛ عبدالرضا قیصری، دبیرمحفل ادبی طنز بی شوخی، هاشم کرونی؛ حسین کیوانی؛ پروین جاویدنیا؛ شهناز باصری و سارا رمضانی از شاعران مطرح استان فارس به خوانش سروده های خود پرداختند.
غلامرضا کافی، دبیرمحفل ادبی قند پارسی یکی از سرود های خود به نام «طوفان مرد» را به سردار سپاه اسلام حاج قاسم سلیمانی تقدیم کرد:

مرحبا سپاهی مرد شرزه شیرکرمانی
داو برد دیو اوژن قاسم سلیمانی
ای «جبال بارز» را خود نمونه ای بارز
در خروش رودارود با شکوه وطغیانی
حبذا یل ناورد ای حماسه طوفان-مرد
ازتو می شود آرام این کران طوفانی
جنگ اگرکه خون افشان دست ازآن نمی شویی
خصم اگرکه رویین تن روی ازآن نگردانی
تیغ مالک اشتر، زهد مالک دینار
اول صف پیکار، آخر مسلمانی!
ای دل مسلمانان درپناه نامت گرم
خاطر بداندیشان از تو در پریشانی
هار اگرسگ داعش بر جگر نهی داغش
فیل فحل تکفیری گردنش بپیچانی
تاتویی در این میدان، سرشکسته اسراییل
در امان بود جولان تا تو گرم جولانی
گرز وبرز وبازونیست گوهرمصاف امروز
عصرعصرتدبیر است آنچنان که می دانی
خدعه می کنی باخصم درذکاوتی پیدا
عجزدشمنان اینجاست: نقشه های پنهانی
حرز جانت از حافظ مصرعی بلندآمد
در پناه یک اسم است خاتم سلیمانی
شهناز باصری از شاعران شیرازی شعری نو را با مضمون کودکان مظلوم و مقاوم غزه قرائت کرد:

بمب باران
بمب بُم بُم بمب باران
بر سر یک شهرِ باقی مانده از نام فلسطین
بشنو از یک درد دیرین
صبر تا کی؟
سالها کرده است در اشغالِ صهیون تکّه تکّه مرگ را طی
غزّه در خون است و آتش،
کودکانش
آی آدم ها که در امن و امانید
از هر آیینی و هر جای جهانید
گر کسی برده است از انسانیت بو،
بر سرِ یک شهر در روی زمین قطع است آب و نان و دارو
خانه هاشان تنگ و تاریک
بر نواری ساحلی محدود و باریک
حصر چندین ساله در چنگال صهیون
غرق در خون
هیچ از شورای امنیّت کسی دارد سراغی؟
گو فرستد بر سر این شهر، جای بمب هایش قطره ی آبی، چراغی
می شود تا کی زدن خود را به کوری؟
می شود تا کی صبوری؟
آی آدم ها که از یک پیکرید و آشنایید
راوی این ادّعایید
عضوی از انسانیت از درد نالان
دیگر اعضا میگساران!
ننگ بادت! ننگ تاریخ!
گر رود این ناله ها روزی زیادت، ننگ تاریخ!
ننگ بادت گر درِ این سازمانِ بی ملل را گِل نگیری!
انتقام از این همه بزدل نگیری!
باشد امّا
خیز برپا
کودک این شهر خونین!
آخرین آواره از نام فلسطین
بار اگرچه سخت سنگین است و دشوار
راه را بسته است آوار
باش بی شک خواهد آمد
باش آن روز مبارک خواهد آمد
آنچنان که سنگ در تکوین خود روزی مبدّل شد به موشک،
می شود امید را بستن به آن دستان کوچک
گو بکوبد بر سرِ طفلان غزّه صدهزاران بار فرعون سقف ها را
خیزد از آوارها این بار موسی
می رسد آن روز موعود
می نویسی بر در و دیوار حیفا، اورشلیم و لاد و اشدود
نام دیرین فلسطین
می دهی هفتاد سال آلام را روزی تو تسکین
باز می روید از این آوارها صدها هزاران تین و زیتون
می شود آزاد قدس از چنگ صهیون
باز خواهی خواند تو " وطور سینین"
باز می پیچد در اقصای جهان بانگ تو بر بام فلسطین
در ادامه عبدالرضا قیصری، سروده ای را خطاب شهیدان اسلام و میهن به ویژه حاج قاسم سلیمانی خواند:

می شود با سپر واژه ی حیدر جنگید
در رکاب پسر فاتح خیبر جنگید
مشت در مشت گره کرده ی تکفیر انداخت
با دو صد داعشی دگم تناور جنگید
می شود یک تنه با عزم شهادت رفت و
جان و دلباخته تا لحظه ی آخر جنگید
پی آن ها که به کفار پیام آوردند
از پی مسلم و قیس بن مسهر جنگید
می شود حر شد و چون سرور احرار، حسین
با رگ گردن با نیزه و خنجر جنگید
راه ما راه پر از شور سلیمانی هاست
که به هر معرکه با جوشن باور جنگید
شوربخت است و پر از تاول کفران چشمش
هر که با کوکبه ی ساقی کوثر جنگید!
هاشم کرونی نیز سروده ای را با این مضمون خواند:

خشم آتشین دارد با نگاه طوفانی
مشرق دلش اما صبحگاه عرفانی
در صلابت دستش دست هر فلسطینی
در شکوه چشمانش غیرت مسلمانی
صبح آب و آیینه عصر خشم و دلتنگی
باشکوهی و پرخشم آفتاب بارانی
سالک طریق عشق در شمال اشراقی
قهرمان هر شیعه در جنوب لبنانی
در مصاف ایمانت خصم پوزه بر خاک است
آن چنان که میدانم، آن چنان که میدانی
جاری است در جانت عشق میهن و قرآن
رستمی علی یاور، از تبار خوبانی
مدح کس نمیگویم، جز رسول و آل علی
یا مدافعی همچون، قاسم سلیمانی»
سارا رمضانی شاعر جوان شیرازی نیز در این نشست شعری کوتاه خواند:

آرام و غیور و مهربان مثل پدر
چون کوه و به رنگ آسمان مثل پدر
هستیم همه شبیه فرزندانش
او هست همیشه قهرمان مثل پدر
حسین کیوانی از شاعران شیرازی در ادامه شعری را با عنوان «بارانی ام » قرائت کرد:

بار دگر ابری و بارانی ام
کاش بباری و ببارانی ام
گاه در اندیشه ی شیراز دل
گاه پر از شاه چراغانی ام
این دل سرگشته بدنبال توست
کاش که بنشینی وبنشانی ام
کهنه کتابی شده ام بی نصیب
سرخوش از اینم که تو می خوانیم
گم شده ام در شب چشمان تو
شب شد و در فکر پریشانی ام
روز ازل خالق پروانه ها
عشق نوشته ست به پیشانی ام
ساخته ام با غم ویرانی ات
کاش بسازی وبسوزانی ام
عشق مرا تا به کجا می برد
منتظر لحظه ی پایانی ام
دست خودم نیست دل ناشکیب
می برد از خویش به آسانی ام
عاشق وپابند زمین نیستم
تشنه ی لبخند سلیمانی ام
پروین جاویدنیا آخرین شاعر این نشست بود که شعر خود را خطاب به سردار سلیمانی خواند:

نام تو میپیچد و باد از نفس میایستد
در گلوی خسته فریاد از نفس میایستد
تا که نامت میبرم خورشید سوزان میشود
دشمن از پژواک نام تو هراسان میشود
میرسی تا واژهی آزادگی معنا شود
بعد تلخیهای بیحد زندگی معنا شود
مثل خورشیدی که می تابد به شبهای کسی
بودنت پایان دهد بر لحظهی دلواپسی
می رسی تا آیههای مهر را معنا کنی
ظلم را بیرون نمایی، عشق را برپا کنی





ارسال نظر