به گزارش پایگاه اطلاعرسانی نهاد کتابخانههای عمومی کشور، بیستوپنجمین روز از ماه محرم، به روایتی سالروز شهادت امام سجاد (ع)، چهارمین امام شیعیان است. یکی از کتابهایی که به معرفی سیره و زندگی آن امام همام میپردازد، «حماسه امام سجاد علیهالسلام (تحلیل مبارزات سیاسی فرهنگی امام سجاد علیهالسلام)» اثر رهبر معظم انقلاب اسلامی، حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای (مدظلهالعالی) است که در ۲۸۲ صفحه از سوی انتشارات انقلاب اسلامی به چاپ رسیده است.
در این اثر ارزشمند، گزارش تراژیک از زندگی امام سجاد (علیهالسلام) بعد از واقعه عاشورا، توسط رهبر معظم انقلاب، به مفهومی حماسهساز و به تعبیر دقیقتر، تمدنساز مبدل شده است.
از نگاه ایشان، تدوین اندیشه ناب اسلامی و تدریس و تبیین آن، آنهم در شرایطی که بسیاری از مبانی اسلام ناب محمدی گرفتار تحریف شده و انحطاط فکری، اخلاقی و سیاسی، گریبانگیر تمام عالم اسلام شده بود و همچنین آشناسازی مردم با حقانیت اهلبیت (علیهمالسلام) بهعنوان مصادیق راستین اولوالامر و ارائهکنندگان واقعی حاکمیت الهی و ایجاد و تقویت تشکیلات اسلامی برای زمینهسازی حکومت الهی، سه عنصر محوری حماسه امام زینالعابدین (علیهالسلام) هستند. در این کتاب، به زیبایی تبیین شده که امام چگونه در آن شرایط سخت، به هر سه هدف فوق دست یافتند.
در بخشی از این کتاب میخوانیم: «در همین سالهای حدود ۸۰ و ۹۰ و تقریبا تا پنجاه شصتسال بعد از آن، بزرگترین خوانندهها و نوازندهها و عیاشها و عشرتطلبهای دنیای اسلام، یا مال مدینهاند یا مال مکه! هر وقت خلیفه در شام دلش برای غناء تنگ میشد و یک خواننده و نوازندهای میخواست، میفرستاد تا از مدینه یا مکه خوانندهها و نوزاندههای معروف را ببرند برای او؛ مهبط وحی پیغمبر و زادگاه اسلام، شده بود مرکز فحشا و فساد... در مکه یک شاعری بود به نام عمربن ابیربیعه؛ جزو شاعرهای عریانگوی بیپرده هرزهدار و البته در اوج قدرت و هنر شعری... که مکه و طواف و رَمی جمرات و مانند اینها را [نیز در اشعارش] مسخره میکرد...
راوی نقل میکند که: «عمربن ابیربیعه وقتی [در مکه] مُرد، در مدینه عزای عمومی شد و در کوچههای مدینه مردم میگریستند... رسیدم به یک کنیزکی و دیدم دارد دنبال کاری میرود... و همینطور اشک میریزد... و بر مرگ عمربن ابیربیعه زاری میکند... یکی گفت غصه نخور، شاعر دیگری در مکه هست به نام حارث بن خالد مخزومی... - از آن شاعرهایی که او هم مثل عمر بن ابیربیعه هرزهگو و پردهدر و عریانسُرا بود - و بنا کرد یکی از شعرهای آن شاعر مخزومی را خواندن؛ آن کنیزک یک قدری گوش کرد... بعد اشکهایش را پاک کرد و گفت: خدا را شکر که حرم خود را خالی نگذاشت؛ بالاخره اگر یکی رفت، یکی جایش آمد؛ این وضع اخلاقی مردم مدینه است.»
ارسال نظر