به گزارش روابط عمومی ادارهکل کتابخانههای عمومی استان گیلان، پویش ملی «ایستاده برای ایران»، به همت ادارهکل کتابخانههای عمومی استان گیلان با همکاری محفل ادبی دکتر معین و با حضور زهرا بدنآرا، معاون امور کتابخانهها و همکاریها؛ محمود محمدی، معاون امور اداری و مالی استان؛ حجتالاسلام محمدصادق باقیزاده، شاعر و کارشناس مذهبی؛ سرهنگ پاسدار مصطفی منزوی، فرمانده حوزه بسیج اداراتکل استان گیلان؛ فرماندهان پایگاههای بسیج و اعضای بسیج ادارات استان و کارشناسان ستادی ادارهکل کتابخانههای عمومی گیلان در سالن جلسات این ادارهکل برگزار شد.

در ادامه شاعران به خوانش اشعار خود پرداختند:
وجدان کسی خواب نباشد ایکاش
یک کودک بیتاب نباشد ایکاش
حالا که قرار است به اصغر(ع) نرسد
مهریهی من آب نباشد ایکاش
پایان هر دردی که درداییل دارد
گهوارهاش را نبض میکاییل دارد
مردی که بر شمشیر بُرّان تکیه کرد و ...
بعد از خدا تنها به قرآن تکیه کرد و ...
تا چند تا تکبیر زد، زهرا(س) دلش ریخت
تا تکیه بر شمشیر زد...زهرا(س) دلش ریخت
دشمن کشیده بر لب ِ گل، خیزران را
آتش زده بال و پر تعزیهخوان را
تعزیهخوان از ظهر عاشورا که میگفت
از قحطی مهریهی زهرا(س) که میگفت
تعزیهخوان گاهی که نقش شمر میشد
از کینههای آل عبدالله که میگفت
یک مرد، مهر مادری را خواب میدید
خورشید روی نیزه ذکر آب میگفت
یوسف درون چاه میپوسید و یعقوب
از ناجی تعبیرهای خواب میگفت
میگفت؛ تنها وارث زهرا(س)، حسین(ع) است
خورشید عالمسوز عاشورا حسین(ع) است
سقا فقط یکبار میگوید: "برادر"
ذکر برادر پیش از این، «مولا حسین(ع)» است
هرگز مجال عرض اندامی ندارد
از خاندان شمر هر کس، تا حسین(ع) است
کابوس بیداریست؛ عاشورا- ثقیفه
تاریخ تکراریست؛ عاشورا ... ثقیفه!
از خیمههای گرم ِ آتش یاد میکرد
از روزهایی که ستم بیداد میکرد
میگفت و هفتاد و دو تن را اشک میشد
تا چشمهای مرد و زن را اشک میشد
تا چشمهای سرخ زهرا(ع) جان بگیرد
ای کاش عاشورا کمی باران بگیرد
تا دجله دجله نور بر ساحل ببارد
تا اینکه رود از هر طرف طغیان بگیرد
لازم نباشد تا ابوالفضل علمدار
بی دست باشد، مشک را دندان بگیرد
اکبر(ع) بیاید رخت دامادی بپوشد
تا عشق ِ آواره سر و سامان بگیرد
انصاف مردان یزید و شمر را شُکر
تا کِی گلوی نیزه را قرآن بگیرد!؟
تا کی گلوی نیزه را قرآن بگیرد
مولایمان بر سر حنابندان بگیرد!
ای کاش در خشکیدهی رگهای این شهر
دریایی از خون خدا جریان بگیرد
دریا هلاک خشم طوفان حسین(ع) است
این آخرین بند فراخوان حسین(ع) است
باران خون میبارد از شِش سوی هیئت
عالم خراب زلف افشان حسین(ع) است
این شعر هم حال بدی دارد، ببینید؛
قالب تهی کرده، پریشان حسین(ع) است
از بی سر و سامانیاش چیزی نگویید
امشب همه سرها به دامان حسین(ع) است
چشم یزیدیهای عالم کور باشد
چشم حسینیه چراغان حسین(ع) است
آن مرد، از راهی که خیلی دور... آمد
با یک ردای سبز مهمان حسین(ع) است
گسترده بر صحن و سرا خوان ِ حسین(ع) است
امشب شب شام غریبان ِحسین (ع) است
خورشید توی بستر تب بود انگار
تعزیه خوان شاگرد زینب بود انگار
«مریم پیلهور»
فرمان رسید قافله اینجا بایستد
این کاروان رفته به فردا بایستد
فرمان رسید خیمه ی ما را علم کنید
تا سایه ای براین همه صحرا بایستد
این نوح آمده است که کشتی ش تا ابد
روی نگاه تشنه ی دریا بایستد
فرمود راه باز و شب و پیش رو خطر
هر کس که خواست یا برود یا بایستد
فرمود هرکه را که سر ِ سرفرازی است
در برگ ریز معرکه با ما بایستد
تقدیم کرد آینه ها را یکی یکی
تا یک تنه مقابل دنیا بایستد
آنگاه تکیه داد به شمشیر خسته اش
بر زانوان خم شده اش ...تا بایستد
حالا میان دسته ی سرها جلوتری
ازدیدن تو کیست که خود را بایستد
از کشته ی تو این همه دل زنده شد به عشق
زنده است دل به عشق تو حتی بایستد
باید که پیش این همه اعجاز روشنت
زانو زند کلیم و مسیحا بایستد
آری میان دسته ی سرها جلوتری
تا عالمی تو را به تماشا بایستد
این نیزه دار مرد اگر هست لحظه ای -
را روبروی حضرت زهرا بایستد ...
این قوم کافرند و نشد دین بیاورند
صدبار اگر که کوثر و یاسین بیاورند
این قوم خواستند ولی نشد تو را
از شانه های آینه پاینه بیاورند
می رفت سنگهای شتابان به سمت تو
تا بر جبین صبر خدا چین بیاورند
این قوم ناتوان شده از کشتن ات حسین
صد بار اگر زر و سپر و زین بیاورند.
«رقیه آزادنیا»
دوبیتی های گیلکی عاشورایی
(نذر حضرت رقیه(س))
بوشو پابرنده صحرا نیزه ورجا
چیلیک زه، آه تنها نیزه ورجا
سه ساله زاکه ره زوده یتیمی
خوره واوراشته بابا نیزه ورجا
جه گریه غش کونه بی تاب ویریزه
بیدینه هرجا کاسه آب ویریزه
سه سال پئر کشه خفتی و الان
شبان سیلی مرا از خواب ویریزه
بیابان و خطر ناز دان دوبو زای
کسی ناشته خبر ناز دان دوبو زای
رقیه را أویرا کود، آخر کی
خو پئرا نیزه سر ناز دان دوبو زای
خرابه خسته جانه آمرا خفتی
خو دیل تنگی بهانه آمرا خفتی
آنه پئر خب بوبوس نیسه نیده کی
شبان اون تازیانه آمرا خفتی
(نذر حضرت علی اصغر (ع))
لالا خواندی ستاره بغضِ اَمرا
ایته قنداقه پاره بغضِ اَمرا
علی اصغر بخفت آرام، اما
رباب بیداره گاره بغضِ اَمرا
بده جی دست د آب خو آبرویه
خو اَرسو امرا هیستا کود گلویه
علی اصغر نانستی با سه شعبه
آیه بوسه زنن مهمانه رویه
ایچکه آب اونه قسمت نوبوسته
اونه جانه تبه اَرسو بوشوسته
بی آب اصغر بوشو میدان ولی بعد
اونه حُلقومه جه باران فوبوسته
خو امرا گفتی کی واستی بسازی
نواستی قافیه یهَ زود ببازی
ولی رسمه؟ ایته شیر خواره آمرا
بیابانِ میان مهمان نوازی؟
«امیررضا ستایش»
اشک ما را دیدی اما صبر ما را هم ببین
لشکر فریادهای بی صدا را هم ببین
هر چه می خواهی تلاشت را بکن اما یزید
حسرت خاموشی نورخدا را هم ببین
فکر کردی عصر عاشورا به پایان می رسد؟
کور خواندی آذرخش کربلا را هم ببین
پرچم اینک روی دوش زینب است و بعد از این
دست های برتر آل عبا را هم ببین
جنگ رو در روی حق و باطل و اسلام و کفر
باش در پایان شکست اشقیا را هم ببین
خاطرات روزهای جبهه تنها برنگشت
زینبِ برگشته از آن جبهه ها را هم ببین
مادر سردارهای تشنه کام انقلاب
مادر آن سروهای باوفا را هم ببین
زینبی که مادر پیر دو تا سرلشکر است
غیر پیری بر لبش ذکر و دعا را هم ببین
تازه شد داغ حسن وقتی محمد کشته شد
در همین ام المصائب روضه ها را هم ببین
آن یکی فتح المبین و این یکی والفجر بود
در شهیدان باقری دست خدا را هم ببین
می رود با قامت خم سمت گلزار بهشت
در کنار مادر موسی عصا را هم ببین
ای که آزادی خرمشهرها را دیده ای
وعده های صادق این روزها را هم ببین
تازه این آغاز فردای تمدن سازی است
ای که دیدی ابتدا را انتها را هم ببین
ناگهان در بین روضه مقتدا کرده ظهور
پس بزودی در حرم صاحب لوا را هم ببین
«نجمه پورملکی»
روزی که ظهر فهم بشر گرگ و میش شد
ظلمت نشست و سیطره ی آفتاب رفت
آن روز دیپلماسی کوفی چه کرد که
میدان به سمت خوردن یک چکه آب رفت
آن روز نیز رابطه ای برقرار بود
بین حرام خوار شدن-ناخلف شدن
گاهی سکوت حامل تایید ظالم است
گاهی یکی ست بی طرف و بی شرف شدن
آزادگی به نوبه ی خود یک پیام داشت
این واژه تا به ما برسد استعاره شد
در دست یک ترانه ی شش ماهه داشتی
می خواستی غزل بشود، چهارپاره شد
از این نما که نیزه و شمشیر حاکم است
چیزی که خوب دیده نشد پیکر تو بود
یک لحظه توی خیمه و یک لحظه روی تل
(این جبهه ی مقاومت خواهر تو بود)
یک روز توی کوره سرش گرم معجزه ست
یک روز روی نیزه بیانیه می شود
این یک سر بریده فقط نیست، ارتش است
امروز کاخ سبز حسینیه می شود...
«مرتضی عابدپور لنگرودی»
غیر از تو کسی فکر نجات ما نیست
بی تو سفر بهشت هم زیبا نیست
سرتاسر عمر یک دم است و آن هم
جز معنی "کل یوم عاشورا" نیست
دل چیست مگر؟ کبوتر بامحسین
افسون شده ی عشق دلارامحسین
آن دم که اجل هم برسد خواهد دید
بر روی لبمنیست بجز نامحسین
این مرد که آیینه ی درد است حسین!
باخویش همیشه در نبرد است حسین!
من آدمکوچک وحقیری بودم
عشق تو مرا بزرگکرده ست حسین!
بی کرببلا و بی حرم می میرم
شور تو نباشد به سرم می میرم
یک روز حسین جان اگر نام تو را
بر روی لبم نیاورم می میرم
«رضا نیکوکار»
ما هم قسمیم پای قرآن عزیز
تقدیم تو می کنیم ما جان عزیز
قربان دل صبور و غرق خونت
ایران عزیز آه ایران عزیز
ما بر سر پیمان حسینیم، حسین
جان بر کف میدان حسینیم، حسین
یک مشت از این خاک به دشمن ندهیم
ما عاشق ایران حسینیم، حسین
هر لحظه دم است با حسین ابن علی
پایان غم است با حسین ابن علی
"تا کور شود هر آنکه نتواند دید"
ایران حرم است با حسین ابن علی
«بهرام مژدهی»
ارسال نظر