به گزارش پایگاه اطلاعرسانی نهاد کتابخانههای عمومی کشور، کتاب «لالایی برای دختر مرده» نوشته حمیدرضا شاهآبادی، یکی از ۴ اثر حاضر در طرح کتابخوان شهریور ماه است که در سال ۱۳۸۶ از سوی انتشارات افق روانه بازار کتاب شده است. داستان این کتاب درباره دختری به نام زهره است که او دختری با موهای خاکستری را میبیند که دیگران نمیتوانند آن را نمیبینند و حرف او را باور نمیکنند. این رمان که در حوزه نوجوان ارائه شده، یکی از آثاری است که در شهریور ماه محور فعالیت کتابخانههای عمومی سراسر کشور خواهد بود.
حمیدرضا شاهآبادی در گفتگو با پایگاه اطلاعرسانی نهاد کتابخانههای عمومی کشور، درباره ایده شکلگیری رمان «لالایی برای دختر مرده» عنوان کرد: شکلگیری ایده این رمان به اواخر دهه ۶۰ و زمانی که دانشجوی رشته تاریخ بودم، برمیگردد. خاطرم میآید در آن زمان در کتابخانه دانشگاه، دوره روزنامه صوراسرافیل را ورق میزدم که به یک شعر یا در واقع یک اُپرِت (نمایشنامه آهنگین) از دهخدا برخوردم که درباره ماجرای دختران قوچانی نوشته شده بود.
وی افزود: ماجرا از این قرار بود که آصف الدوله حاکم خراسان در سال ۱۳۲۳ق در عوض مالیات مردم که به دلیل خشکسالی و آفت مزارع چیزی برای ارایه نداشتند، دختران مردم را گرفته و در ازای مالیات به ترکمنها فروخت که دهخدا در آن شعر به این ماجرا پرداخته بود. این شعر ترجیعبندی داشت تحت عنوان «هفده و هجده و نوزده و بیست، خدایا کسی به فکر ما نیست» که من را بسیار به فکر فرو برد و همواره به دخترانی فکر میکردم که با هم در بیابان راه میروند و این ترجیعبند را میخوانند. بر این اساس بسیار علاقهمند شدم تا در حوزه داستان کاری درباره آنها ارائه کنم.
این داستاننویس و پژوهشگر تاریخی ادامه داد: سالهای زیادی از آن زمان گذشت تا اینکه یک روز خبری در روزنامهها خواندم مبنی بر اینکه بچههای یک محله در قزوین مدعی هستند که دختری را میبینند که دیگران نمیتوانند آن را ببینند و یکی از این بچهها گفته بود که دستان این دختر سوخته بود. این موضوع نیز برای من بسیار جذاب شد، به طوری که تصمیم گرفتم از این دو موضوع که در ذهن من زمینه پیدا کرده بودند، داستانی بنویسم.
شاهآبادی با اشاره به انتشار این رمان در سال ۱۳۸۶ و استقبال نوجوانان از آن، گفت: گاهی اوقات میشنیدم برخی مخاطبان با خواندن این کتاب به تاریخ علاقهمند شدند؛ دقیقا در این اثر سعی داشتم پلی بزنم از گذشته به حال و بگویم که تأثیرپذیری ما از گذشته همچنان ادامه دارد تا نوعی آگاهی رسانی تاریخی در ذهن خواننده ایجاد شود. قصد داشتم این احساس را ایجاد کنم که ما از گذشته جدا نیستیم و زندگی امروز ما همچنان درگیر گذشته ما است.
وی همچنین درباره ساختار این اثر توضیح داد: قالبهای خاصی مدنظرم بود و برخی از عناصر ادبیات پست مدرن را در این اثر بکار گرفتم که خوشبختانه بازخوردهای مثبتی درپی داشت. این که داستان راویهای متعدد و زوایای دید متعددی داشته باشد نیز روشی بود که برای اولین بار تجربه میکردم و میتوانم بگویم نگارش این کتاب مسیر آینده نویسندگی من را هموار کرد، به طوری فهمیدم چه میخواهم بنویسم و چگونه باید بنویسم. البته کتاب «دیلماج» که در سال ۱۳۸۵ در حوزه بزرگسالان نوشتم نیز برای من بسیار راهگشا بود.
این داستاننویس با ابراز خرسندی از ارائه این رمان در طرح کتابخوان شهریور ماه در کتابخانههای عمومی سراسر کشور گفت: کتابخانههای عمومی از جمله حلقههای موثر در زنجیره کتابخوانی در کشور هستند که متاسفانه در دورههایی مورد غفلت قرار گرفتند. اما برگزاری برنامههای متنوع و خلاقانه با محوریت این گونه کتابها که به فهم بهتر اثر منجر میشود، قطعا اتفاق بسیار مثبتی است که باعث رونق کتابخوانی و کتابخانههای عمومی میشود؛ موضوعی که در دوره جدید مدیریت نهاد در دستور کار قرار گرفته است.
شاهآبادی درباره استفاده از شبکه گسترده کتابخانههای عمومی در سراسر کشور برای معرفی کتابهای فاخر عنوان کرد: همواره معتقد بوده و هستم که در شهرها و مناطق دور افتاده کشور ما قابلیتهای بزرگی وجود دارد که متاسفانه نادیده گرفته میشود. گاهی اوقات نزدیک بودن به مرکز کشور و زندگی در پایتخت به عنوان یک امتیاز محسوب میشود که ممکن است بسیاری افراد از آن بهرهمند نباشند؛ اما اجرای چنین برنامههایی در ۳ هزار ۳۰۰ کتابخانه عمومی و هدایت حدود ۷ هزار کتابدار در نقاط مختلف کشور قطعا به شناخته شدن آن استعدادهای بالقوه و مغفول مانده، کمک میکند.
لازم به ذکر است رمان «لالایی برای دختر مرده» از جمله آثار شاه آبادی است که برایش افتخار و جوایزی به ارمغان آورده است. لوح زرین و دیپلم افتخار جشنواره کانون پرورش فکری، اثر ویژه شورای کتاب کودک و همچنین رمان برگزیده جایزه شهید غنی پور از جمله عناوینی هستند که این رمان برای نویسنده اش کسب کرده است. «لالایی برای دختر مرده» همچنین در سال ۲۰۰۸ به فهرست کتاب های خواندنی کتابخانه مونیخ (کلاغ سفید) راه پیدا کرد.